4
از روز مادر تا حالا خیلی وقته که ننوشتم!! میخوام از الان تا وقتی بیای با خودت فقط حرف بزنم .... هر روز که میگذره حس میکنم خیلی بیشتر به بودنت تو دلم وابسته تر میشم... همش فکر اینکه ی چند ماهه دیگه بغلت میکنم و بوی تنت و حس میکنم بهم ی آرامشی میده که خیلی دوستش دارم... روز زن یعنی همون روز مادر بابا به خاطر اولین سال مادر شدن دیگه نسبت به سالهای قبل سنگ تموم گذاشت و با ی دسته گل و ی کادو که خشکه حساب کرده بود و تو پاکت گذاشته بود به استقبالم اومد روز خوبی بود ... ولی دلم میخواد سال دیگه کادوتو با دستای کوچولوت خودت بهم بدی ... واسه اومدنت لحظه شماری میکنم ... یک شنبه یعنی 22 اردیبهشت میخوام برم که صدای قلبتو واسه اول...
نویسنده :
bano
12:35